یار مینویسد...



 مهم ترین تصمیم در این ایامی که سپری میکنم دو چیز است.

یک وفادری بودن به برنامه ریزی

دو پر رنگ شدن خرد در زیست فردی و اجتماعی 

 

چرا که تا به تصمیمات و برنامه های مقدر خویش متعهد و وفادار نباشم. باید به تعهد خود و دیگران به من شک کنم.

 

زمان برای تولید بسیار اندکست و مواد مصرفی بیشمار که هزینه ها باید بهینه صرف آنان شود.

زمان مهم ترین و پول آن دیگری


- تسلط استیت سلبی - ‌.
( نیاز مبرم ما و نیاز تاریخ ما به احیا و استخراج پروژه تاریخی خویش و نه احیایی به مثابه مناسِک! )
تبارشناسی - نحله های مخلتفی از تشیع در تاریخ زیست کرده‌اند ( تشیع کلامی ، تشیع انقلابی) و سرانجام کلامیون سازوکار استیت خودش را رقم میزند و از جایگاه همراهی با استیت های طول تاریخ خود به مقام استیت نائل میشود.
از آن سو تشیع انقلابی به عنوان دیگر ‌خوانش ، در این رفت و آمدِ استیتِ سلبی ، مصادره و یا حذف میشود.
روح تشیع انقلابی ایجابی‌ست و آماده به خدمت گرفتن مدرنیته و سرمایه‌داری یا هرچیز دیگری ، این نگاه رو به جلو و آماده‌ست و از جنس ایجاب.
اما تشیع کلامی و سلبی بالعکس اصلا دلِش نمیخواهد بازی کنه و معتقده از اساس همه چیز "بده" جز مرجع و مقلدین و سرآخر از جنس سلب .
هنگامی که با سرمایه‌داری و مدرنیته برخورد میکنه استیت کلامی اینجا تنها ، فقط و فقط با مظاهر مدرنیته است که چالِش میکنه. چرا ؟
چون ناف کلام با عینیت و ظاهر بریده شده . کنسرت ، حجاب و سینما و غیره. .
سوال ، حقیقتا چه کسی اینجا غرب‌زده است؟! این استیت که جز مظاهر چیزی از مدرنیته نمیبینه یا شریعتی به نمایندگی از انقلابیون .
رسما این نوع تشیع اوبژه مدرنتیه است، اما با روسری که سر خود کرده و گاهی مظاهر آن (مدرنیته) را میکوبد.
آلترناتیو شریعتی و مطهری محدود به حزب‌اللهی‌ها و مذهبی ها نمیشود بلکه مربوطه به تاریخ ، طبقه ضعیف است.
طبقه فرودست از شریعتی منتفع میشه و تکثر از مطهری.
ما نیاز داریم‌ که تشیع بایکوت و مصادره شده رو بار دیگر احیا کنیم. به هر عنوانی که خوانده میشود،
چپ نو ، راست نو ، بالا ، بالا پایین، پسا اسلامیسم.
وظیفه ما کشف استعداده و دیالکتیک برای رسیدن به ایده و پروژه تاریخی.
تکثر و نفع فرودست
.


قلم ابزار نوشتن است و در این روزگار تنها  آزادی » نیست که ابزار نسبت داده می شود،مغز» را نیز بدل از  تفکر » می گیرند و فی المثل به جای  فرار متفکران » می گویند  فرار مغزها »– که البته در اینجا هیچ یک از این دو تعبیر درست نیست. مغز ابزاری نیست که بی اراده در استخدام هر آن که او را به اختیار بگیرد در آید و متخصصان که در این تعبیر همچون مغزهایی بی اراده انگاشته شده اند، اگر به غرب می گریزند از آن است که در آنجا حوایج خویش را برآورده می بینند. و غرب از قرن ها پیش تا کنون، عالمی است که در آن نفس اماره به سلطنت بر جان و تن آدمیان برنشسته است.
آزادی را باید به  صاحبان قلم » نسبت داد یا به  قلم »؟ انسان است که صاحب اراده است و قلم را هم اوست که به خدمت می گیرد. و اما این اشتباه که قلم را بدل از صاحب قلم می انگارند از سر صدفه نیست و در پس آن، صفتی از اوصاف عالم جدید وجود دارد:  اصالت ابزار ». با صرف نظر از اینکه این آزادی چیست و حدود آن کدام است، در تعبیر  آزادی قلم »، قلم است که مُرید و مختار انگاشته شده و هم اوست که باید آزاد باشد. مرتضی آوینی!
.
.


کار تماشاگر نوعی پرستش و بندگی و قبول ولایت است. او از خود سلب اختیار میکند و در یک فضای تاریک ، چشم به صحنه‌ای روشن می‌سپارد و منتظر مینشنید تا فیلمساز او را سحر کند. فضا نیز تاریک شده است تا هیچ چیز جز فیلم ، توجه او را به خود جلب نکند و امکان استغراق در فیلم به تمامی فراهم شود . گوش و چشم و روح و عقل و اختیار بیننده ، همه به فیلمساز سپرده شده است . این کار ماهیتا نوعی عبادت است و از لحاظ "اخلاق" نیز توجه "غایت" آن ، ارزش پیدا میکند ؛ یعنی با توجه به اینکه فیلم اورا به سوی حق سوق میدهد یا به سوی شیطان ، ارزشی الهی یا شیطانی پیدا میکند ؛ گاه عبادت حق است و گاه عبادت شیطان. مرتضی آوینی!
و حال به مساجد و حوزه های علمیه سینما‌ نگاهی بیاندازید .
.



شریعتی عاجزانه میگوید ؛
" خواهش میکنم اگر در سخن تند من ، در انتقاد های زننده و تیز و صریح من ، تلخی‌ای وجود دارد ، این تلخی را بر من ببخشید؛ اگر معتقدید و می بینید که در آن حقیقتی هست. زیرا مصلحت گویی خوشایند است و فریب دادن و دروغ بافتن و تایید و تعریف کردن شیرین ، اما حقیقت تلخ است و بگذارید به جای تخدیر درد و کتمان بیماری و دلخوش‌ خنک ‌های آرام کننده ، روی در روی این بیمار بایستیم و تلخ و تند و راست و صاف ، بگوییم . "
.


… علی‌ گفته‌ است‌ که‌: گروهی‌ بهشت‌ می‌جویند، اینان‌ سود‌جویان‌اند و طماع‌، گروهی‌ از دوزخ‌ بیم‌ دارند و اینان‌ عاجزند و ترسو، و گروهی‌ بی‌طمع‌ بهشت‌ و بی‌بیم‌ دوزخ‌اش‌ می‌خواهند عشق‌ بورزند، و اینان‌ آزادگان‌اند و آزاد”. عشق‌ چرا؟ عشق‌ تنها کار بی‌چرای‌ عالم‌ است‌، چه‌، آفرینش‌ بدان‌ پایان‌ می‌گیرد، نقش‌ مقصود در کارگاه‌ هستی‌ اوست‌. او یک‌ فعل‌ بی‌برای‌ است‌. غایت‌ همه‌ غایات‌ عالم‌ برای‌” نمی‌تواند داشت‌…”
.


شهید، قلب تاریخ است; هم چنان که قلب به رگهای خشک اندام، خون، حیات و زندگی می دهد، جامعه ای که رو به مردن می رود، جامعه ای که فرزندانش ایمان خویش را به خویش، از دست داده اند و جامعه ای که به مرگ تدریجی گرفتار است، جامعه ای که تسلیم را تمکین کرده است، جامعه ای که احساس مسئولیت را از یاد برده است و جامعه ای که اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است و تاریخی که از حیات و جنبش و حرکت و زایش بازمانده است; شهید همچون قلبی، به اندام های خشک مرده بی رمق این جامعه، خون خویش را می رساند و بزرگ ترین معجزه شهادتش این است که به یک نسل، ایمان جدید به خویشتن را می بخشد . شهید حاضر است و همیشه جاوید; کی غائب است؟- شهید معلم


در حال حاضر یک گرفتاری دیگر هم برای خود ما وجود دارد ، و آن اینست که چون باید آن مفاهیم را به اصطلاح قدیمی برگردانیم ، روشنفکر یا نیمه روشنفکر که گمان میکند میخواهیم همان حرفهای قدیمی را بخوردش بدهیم ، فرار میکند ، بنابراین مجبوریم اسمش را عوض کنیم. مقالات شمس را میخواندم و دیدم که شمس در جایی میگوید :" و راه حق آن بود، که ایشان بدنامش کردند و به کفرش آلودند‌. (راه عدالت و برابری را می‌گوید و گویا میخواهد از مزدک صحبت کند) و این است که نمیتوان از آن  سخن گفت. (ک یک توهم عامیانه ایجاد میشود ). باید نام دیگر کرد و آن راه و آن خط و نشان سخن گفت" . گاهی آن نام قدیمی همان ذهنیات قدیمی را تداعی میکند ، و [روشنفکر] میگریزد ولی هنگامیکه اسمش را عوض میکنی ، برمیگردد. شهید معلم


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها